داستان یک جنین
این داستان منه.
تازه غذام رو تموم کرده بودم و آماده بودم بخوابم.
بعد یک صدای عجیب شنیدم.
با مادرم صحبت میکرد. اون صدا باعث شد گریه کنم.
یادمه که مادرم هم ترسیده بود.
بعد یک وسیله سرد، تیز و بزرگ احساس کردم.
و یادمه که داد میزدم مامان، مامان. داری باهام چیکار میکنی؟
با تمام قدرتم به زیباترین چیزی که داشتم چنگ میزدم.
به مادرم.
اون صدای عجیب بهم گفت توده.
مامان، من فقط میخوام به دنیا بیام. تا بغلت کنم و ببوسمت.
تا بهت بگم که بهترین مادر دنیایی.
فقط میخواستم به دنیا بیام تا روز های غمگینت رو روشن کنم
و تو رو با شادی پر کنم.
میخوام اولین تولدم رو جشن بگیرم.
مدرسه برم.
تو پارک بازی کنم و مثل بقیه بچه ها هدیه ها رو باز کنم.
اما تمام رویا هام محو شدن.
و هیچ وقت این شانس بهم داده نشد تا بازی کنم.
که بخندم.
یا حتی دعا کنم.
چون هیچ وقت این شانس بهم داده نشد که زندگی کنم.
یک چیز سرد من رو گرفت و آزارم داد.
با درد فریاد زدم مامان، مامان این کار رو با من نکن.
التماست میکنم مامان
این درد رو ازم دور کن.
قول میدم خوب باشم.
لطفا نذار بمیرم. خواهش میکنم.
به عنوان بچه ای که مادرش رو دوست داره من برای زندگی می جنگیدم.
اما دیگه مثل یک بچه عادی نبودم.
طی چند دقیقه، مردم.
مامان، فقط میخواستم بهت بگم من میبخشمت،
و دوستت دارم.
همچنین میخوام که یک درخواست ازت بکنم.
به همه مادر ها بگو که فریب سقط جنین رو نخورن
چون این کلمه، سقط جنین، به اون سادگی که فکر میکنن نیست.
دوستت دارم مامان.
هر روز هزاران جنین بی گناه که فقط ۸ درصد آن ها نامشروع و ۹۲ درصد دیگر مشروع و در غالب خانواده هستند کشته میشوند.
#نه_به_سقط_جنین_عمدی