𝓐𝓷𝓪𝓱𝓲𝓭 (◦•●◉✿اســماءالـهدی✿◉●•◦)𝓐𝓷𝓪𝓱𝓲𝓭 (◦•●◉✿اســماءالـهدی✿◉●•◦)، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره
𝓜𝔂 𝓫𝓵𝓸𝓰𝓜𝔂 𝓫𝓵𝓸𝓰، تا این لحظه: 3 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره
𝓬𝓸𝓸𝓴𝓲𝓮 (𝓶𝔂 𝓬𝓪𝓽)𝓬𝓸𝓸𝓴𝓲𝓮 (𝓶𝔂 𝓬𝓪𝓽)، تا این لحظه: 3 سال و 23 روز سن داره
𝓕𝓪𝓽𝓮𝓶𝓮𝓱𝓕𝓪𝓽𝓮𝓶𝓮𝓱، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه سن داره
𝐹𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅 𝓌𝒾𝓉𝒽 𝐹𝒶𝓉𝑒𝓂𝑒𝒽 𝒮𝒶𝓃𝒶𝐹𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅 𝓌𝒾𝓉𝒽 𝐹𝒶𝓉𝑒𝓂𝑒𝒽 𝒮𝒶𝓃𝒶، تا این لحظه: 2 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره
𝓒𝓸𝓸𝓴𝓲𝓮 𝓬𝓸𝓶𝓮𝓼 𝓽𝓸 𝓸𝓾𝓻 𝓱𝓸𝓾𝓼𝓮𝓒𝓸𝓸𝓴𝓲𝓮 𝓬𝓸𝓶𝓮𝓼 𝓽𝓸 𝓸𝓾𝓻 𝓱𝓸𝓾𝓼𝓮، تا این لحظه: 2 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره
𝓞𝓭𝓲𝓷 𝓬𝓸𝓶𝓮𝓼 𝓽𝓸 𝓸𝓾𝓻 𝓱𝓸𝓾𝓼𝓮𝓞𝓭𝓲𝓷 𝓬𝓸𝓶𝓮𝓼 𝓽𝓸 𝓸𝓾𝓻 𝓱𝓸𝓾𝓼𝓮، تا این لحظه: 1 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

داستان های خواهر بزرگ 13 ساله

بیاید دنیا رو رنگی کنیم🌈

اولین باری که تنها رفتم بیرون🌈

1400/6/18 23:01
285 بازدید
اشتراک گذاری

امروز صبح خیلی عادی شروع شد.

یکم تو گوشی چرخیدم و بعد مامانم گوشیم رو برای کلاسش لازم داشت

خب من بعد از این که یک پفیلا درست کردم خوردم😋

پشت در اتاق که مامانم داشت توش درس میداد نشستم تا یکم بوستان و گلستانی که مامانم درس میداد گوش کنم که فکری به سرم زد.

و اون اتفاق هیجان انگیز از اون لحظه شروع شد.

من هیچوقت اجازه نداشتم بدون پدر و مادرم حتی جلوی در خونه وایستا. مگر این که به کارگر راننده مورد اعتماد مامان و بابا و مادربزرگم یا ابوترابی برم مدرسه یا خونه مادربزرگم.

ولی نه. اینبار من میخواستم تنها و بدون این که کسی بفهمه از مغازه خیی خیلی نزدیک به خونمون بستنی بخرم! و خیلی سریع برگردم.

مامانم که تو اتاق سرش به درس دادن گرم بود. بابام هم که با هندزفری سرش تو لپ تابش بود. از تو کیف پولم یک اسکناس ۵۰ هزار تومانی برداشتم. پول های خردم تو اتاقی بود که مادرم اونجا بود. رفتم تو حیاط. در رو آروم و طوری که صدایی نده باز کردم و رفتم بیرون. در رو نبستم چون اولا کلید نداشتم که دوباره باز کنم و باید زنگ خونه رو میزدم که خب لو میرفتم. دوما اگر هم کلید داشتم صدا میداد و باز هم لو میرفتم. پس در رو کامل نبستم. اول جلوی خونه ایستادم و بیرون رو نگاه کروم و بعد... حدس بزنید چی شد.

  دویدم بیرون به سمت مغازه. با دمپایی با طرح پروانه، موهای باز، لباسی که فقط یک پیراهن کوتاه بود و اسکناسی که در دستم پنهان و مچاله شده بود در هوای خنک تابستانی که به زودی پایانش فرا می‌رسد دویدم. به سمت اون مغازه و در خلاف جهت باد. حسی رو تجربه میکردم که پیش از آن هرگز تجربه نکرده بودم. یک شادی درونی و یک حس خاص آزادی.

غیر از اون، استرس این که الان کسی بفهمه، الان کسی منو ببینه یا کسی از دری که باز گذاشته بودم وارد خونمون بشه هم داشتم که باعث شدن تا مغازه نرم و چند بار برگردم خونه و دوباره بدوم بیرون. به سمت ۲ تا مغازه و به جهت های مختلف بار ها دویدم و البته بار آخر بیشتر از همیشه به مغازه نزدیک شده بودم که صدای مردی رو شنیدم که خیلی به صدای بابام شبیه بود برای همین برگشتم خونه. ولی امروز حسی رو تجربه کردم که بی نظیر بود. به جرئت میتونم بگم از خودم راضی ام، از خودم راضی ام، از خودم راضی ام که قبل از ۱۱ سالگی کاری جدید، هرچند کوچک رو تجربه کردم و نمیدونید چه انرژی مثبتی به من داد🌱

پسندها (9)

نظرات (10)

SujinSujin
19 شهریور 00 12:00
آخی عزیزم مادر و پدرتون متوجه شدن؟🤔
من 12 سالمه ولی میتونم برم بیرون تنهایی البته راه خیلی کم شما رو چجوری نمیزارن برین؟
◦•●◉✿اســماءالـهدی✿◉●•◦
پاسخ
نه متوجه نشدن. اون صدا صدای بابام نبود توهمی شده بودم. منم راه دوری نرفتم
چجوری نداره عزیزم جامعه خرابه. مردم دیگه به بچه ها رحم نمیکنن. پدر مادر چرا باید بذارن بچه هاشون برن بیرون بدزدنشون. خصوصا من دختر بچم هزار تا بلا میتونه سرم بیاد. الانم فقط تا نزدیک مغاره ای رفتم که شاید ۲۰ ۳۰ متر فاصله داشت باهامون
AvaAva
19 شهریور 00 13:09
حس خیلی خوبی داره (:
نگیننگین
19 شهریور 00 16:06
من مامانم فقط میزاره برم بقالی و نون و پارک و مسجد و میوه فروشی که خیلی حس باحالی داره تازه من الان ۱۳ سالمه اگه ۱۴ بشم دبگه با دوستام میرم بیرون و حواسم به خودم هست😊
◦•●◉✿اســماءالـهدی✿◉●•◦
پاسخ
یا خدا. ۱۳ سال😳 البته هر محله ای یه جوره. منم باز امروز رفتم بیرون 
𝒩𝒶𝓏𝒶𝓃𝒾𝓃 𝐹𝒶𝓉𝑒𝓂𝑒𝒽𝒩𝒶𝓏𝒶𝓃𝒾𝓃 𝐹𝒶𝓉𝑒𝓂𝑒𝒽
19 شهریور 00 18:19
من ۹ سالم هست و هنوز مامانم اجازه نمیده برم تنهایی بیرون و اگر هم بخواهم بی اجازه برم چون به سن تکلیف رسیدم باید روسری و مانتو بپوشم مامانم میفهمه
◦•●◉✿اســماءالـهدی✿◉●•◦
پاسخ
وای حالا فکر کن من ۱۱ سالمه ولی چاقم قیافم به ۱۳ ۱۴ ساله ها میخوره با بدون روسری با پیراهن کوتاه تو خیابون دارم می دوم
نگیننگین
19 شهریور 00 18:22
بله درسته راست میگی ولی به نظر من نباید بی اجازه میرفتی🙁
◦•●◉✿اســماءالـهدی✿◉●•◦
پاسخ
خب اجازه نمیدم خواهرم. جای دوری نرفتم 
🖤☠️𝑵𝒂𝒔𝒓𝒊𝒏🖤☠️𝑵𝒂𝒔𝒓𝒊𝒏
19 شهریور 00 19:28
سل ممنون ميشم به پست جديدم سر بزنی و لايكش كني😅❤️
نگیننگین
19 شهریور 00 22:20
من دیگه نمیدونم
◦•●◉✿اســماءالـهدی✿◉●•◦
پاسخ
البته حق با تو ام هست پدر و مادر صلاح آدم رو بیشتر میدونن
نگیننگین
19 شهریور 00 23:52
😉🤗

19 شهریور 00 23:56
هع🥲
نگیننگین
20 شهریور 00 17:46
شما چندسالته واقعی؟ 
◦•●◉✿اســماءالـهدی✿◉●•◦
پاسخ
تو تولد شمار هست دیگه. وقتی وبلاگ رو زدم ۱۰ سال ولی دوشنبه ۱۱ ساله میشم