𝓐𝓷𝓪𝓱𝓲𝓭 (◦•●◉✿اســماءالـهدی✿◉●•◦)𝓐𝓷𝓪𝓱𝓲𝓭 (◦•●◉✿اســماءالـهدی✿◉●•◦)، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره
𝓜𝔂 𝓫𝓵𝓸𝓰𝓜𝔂 𝓫𝓵𝓸𝓰، تا این لحظه: 3 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره
𝓬𝓸𝓸𝓴𝓲𝓮 (𝓶𝔂 𝓬𝓪𝓽)𝓬𝓸𝓸𝓴𝓲𝓮 (𝓶𝔂 𝓬𝓪𝓽)، تا این لحظه: 3 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره
𝓕𝓪𝓽𝓮𝓶𝓮𝓱𝓕𝓪𝓽𝓮𝓶𝓮𝓱، تا این لحظه: 18 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره
𝐹𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅 𝓌𝒾𝓉𝒽 𝐹𝒶𝓉𝑒𝓂𝑒𝒽 𝒮𝒶𝓃𝒶𝐹𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅 𝓌𝒾𝓉𝒽 𝐹𝒶𝓉𝑒𝓂𝑒𝒽 𝒮𝒶𝓃𝒶، تا این لحظه: 2 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره
𝓒𝓸𝓸𝓴𝓲𝓮 𝓬𝓸𝓶𝓮𝓼 𝓽𝓸 𝓸𝓾𝓻 𝓱𝓸𝓾𝓼𝓮𝓒𝓸𝓸𝓴𝓲𝓮 𝓬𝓸𝓶𝓮𝓼 𝓽𝓸 𝓸𝓾𝓻 𝓱𝓸𝓾𝓼𝓮، تا این لحظه: 3 سال و 18 روز سن داره
𝓞𝓭𝓲𝓷 𝓬𝓸𝓶𝓮𝓼 𝓽𝓸 𝓸𝓾𝓻 𝓱𝓸𝓾𝓼𝓮𝓞𝓭𝓲𝓷 𝓬𝓸𝓶𝓮𝓼 𝓽𝓸 𝓸𝓾𝓻 𝓱𝓸𝓾𝓼𝓮، تا این لحظه: 1 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

داستان های خواهر بزرگ 13 ساله

بیاید دنیا رو رنگی کنیم🌈

خاطرات امروز

امروز هم مثل همیشه عادی شروع شد. بیدار شدم. اولین کاری که کردم سر زدن به وبلاگ بهار بود. که دیدم خودش کامنت ها رو تائید کرده و جواب داده، بعدم که کلاس بوستان گلستان مادرم شروع شد و گوشی منو قرض گرفت😅 و منم پاشدم رفتم یه بستنی توتفرنگی خوشمزه خوردم😋 ناهار هم خورشت قیمه بود که عالی بود.  بعد از اون پاشدیم خونه رو یکم تمیز کردیم و آقا عبداللهی اومد پای بابامو شست و شو داد و رفت. ما هم رفتیم خرید.  اینم لوازم قنادی که امروز خریدم قالب نیمکره ۴ سانتی شکلات چیپسی🥰🥰🤩 خیلی این مدلش خوشمزه است فوندانت اره مویی مخصوص برش کیک. خیلی این کاربردیه خلاصه بعدش اومدیم خونه و من یک نسکافه خوردم ...
12 شهريور 1400

خاطرات امروز کمی حرف

امروزم یه روز معمولی بود. پاشدم صبحانه خوردم نت گردی کردم و ناهار خوردم. ولی عصر مادربزرگ و پدربزرگم اومدن خونمون. وقتی رسیدن آقای عبدلهی که پای بابامو شست و شو میده اینجا بود. ولی خب کمی بعد رفت. از اتفاق خنده دار امروز بگم. من یه عمو 30 ساله دارم که مجرده و تو ایرلنده ولی دلش میخواد تا حدودی که ازدواج کنه. البته قصه خانواده پدری من سر دراز داره. امروز یکی از آنشنا ها و شاید دوستان مادربزرگم زنگ زد و گفت پسرت معین کحاست؟ من میخوام نوه 22 سالم که از سن کم با خانوادش به آمریکا مهاجرت کردن رو بدم به پسرت😐 و تا مادربزرگم به خودش بیاد خانمه عکس نوش و سن و... نوش رو برای مادربزرگم ارسال کرد. 😐😐 من عکس های دختره رو دیدم. ...
9 شهريور 1400

تیزهوشان

نمیدونم کسی هست که سال دیگه تیز هوشان داشته باشه تو اینجا یا نه اما من متاسفانه سال دیگه تیزهوشان دارم. و فقط چون بابام رتبه 1 کنکور و فلان بهمان بوده و عمو هام تیزهوشانی بودن منم حتما باید قبول بشم و اگر نشم یعنی بیلیاقت ترین موجود جهانم که آبروی پدر و مادرم رو بردم و باید پاشن از خجالت جمع کنن از این شهر برن. همینقدر بی منطق. حالا همه اونا که تیزهوشان قبول شدن گل چیدن من میرن گلاب میگیرم. پدرا و مادرای نی نی وبلاگ لطفا اینقدر رو درس تاکید نداشته باشید. عرش خدا نمیلرزه اگر بچتون تیزهوشان قبول نشه. به جاش بچتون رو به یاد گرفتن یه هنر که پسفردا به دردش بخوره تشویق کنید. به خاطر حرف مردم لازم نیست بهترین سال های زندگ...
8 شهريور 1400

اولین روز از ماه تولدممم

سلاااااام. امروز اولین روز از ماه تولدم یعنی شهریور بود خب به این مناسبت امروز غذا از بیرون گرفتیم. مرغ سوخاری و من کار های کیک پزیم رو انجام دادم. بچه ها با تمام خوبی های ماه شهریور وقتی فکر میکنم تابستون قراره تموم بشه و دیگه خبری از گل و صدای پرنده و آسمون آبی و نور آفتاب نیست دلم میگیره.  تابستون و بهار ماه های مورد علاقه منن. اما پاییز و زمستون. فصل های سرد بارونی با اسمون های ابری و خاکستری هر صبح بارون هر ظهر بارون  هر شب بارون. و این بارون میباره و میباره. اما ممکنه یک روز زمستونی از خواب بیدار بشی. بری پشت پنجره و با چیزی که میبینی اولین حرفی که به ذهنت میاد این باشه: این برف کی امده ...
2 شهريور 1400

چگونه باکلاس باشیم: بخش اول، ظاهر و لباس

سلام روز همه بخیر و خوشی خیلی وقتها خانم ها  سوال هایی در مورد باکلاس و با شخصیت بودن میپرسند و واقعا میخوان یاد بگیرن چطور باکلاس باشن برای همین فکر کردم نکاتی که در این رابطه خودم با تجربه بهشون رسیده ام با بقیه در میان بگذارم و از تجربه بقیه هم استفاده کنم. اگر شما هم نظر یا تجربه ای دارید لطفا بنویسید که همه بهره مند بشیم: بخش اول : لباس و ظاهر اندام خودمون رو متناسب نگه داریم : چاقی یا لاغری بیش از اندازه باعث میشه سایر خصوصیات ما در سایه قرار بگیرن بیشتر از مد به فکر این  باشیم که چه فرم لباسی اندام ما رو برازنده تر نشون میده لزوما هر چی مد میشه برازنده شخصیت، سن و مو...
6 مرداد 1400

داستان یک جنین

این داستان منه. تازه غذام رو تموم کرده بودم و آماده بودم بخوابم. بعد یک صدای عجیب شنیدم. با مادرم صحبت میکرد. اون صدا باعث شد گریه کنم.   یادمه که مادرم هم ترسیده بود. بعد یک وسیله سرد، تیز و بزرگ احساس کردم. و یادمه که داد میزدم مامان، مامان. داری باهام چیکار میکنی؟ با تمام قدرتم به زیباترین چیزی که داشتم چنگ میزدم. به مادرم. اون صدای عجیب بهم گفت توده. مامان، من فقط میخوام به دنیا بیام. تا بغلت کنم و ببوسمت. تا بهت بگم که بهترین مادر دنیایی. فقط میخواستم به دنیا بیام تا روز های غمگینت رو روشن کنم و تو رو با شادی پر کنم. میخوام اولین ...
5 مرداد 1400

کادو های روز دختر و کارنامه+ خاطرات

سلام بچه هاااا. اومدم کادوهای روز دخترم رو نشون بدم و همین طور کارنامه. بچه ها کارنامه خیلی خوب شد. البته به ابتدایی ها سخت نمیگیرن همه خیلی خوب میشن. به قول مامانم تو یک برگه مینویسم خیلی خوب بعد کپی پیس میکنن 😂 به هر حال من کادوم رو میگیرم. حالا عکس کادوهای نانازم یک عدد سایه چشم آبرنگی ۲۱ رنگه به همراه شات. (بچه ها شات قلموی آرایشیه. برای زدن سایه به چشم. با اون یکی شات اشتباهش نگیرید😅) ۲ روزه خریدمش تا الان از رنگ های آبی پررنگ و  آبی کمرنگ و  بنفش و  یاسی و  صورتی و  طلایی  استفاده کردم. مامانم هم یک بار از سبزش زد ولی خوشش نیومد. سایه به من ...
2 تير 1400

تو ماهی

تو ماهی و من، ماهی این برکه کاشی تو ماهی و من، ماهی این برکه کاشی اندوه بزرگیست ، چه باشی چه نباشی اندوه بزرگیست، زمانی، که نباشی آه از ن فس، پاک تو و صبح نشابور از چشم تو و چشم تو و حجره فیروزه تراشی پلکی بزن ای، مخزن اسرار که هر بار  فیروزه و الماس، به آفاق بپاشی هرگز به تو دستم نرسد، ماه بلندم  اندوه بزرگیست چه باشی چه نباشی ای باد سبک سار، مرا، بگذر و بگذار ای، باد سبک سار، مرا، بگذر و بگذار  هشدار که آرامش ما را، نخراشی ...
22 ارديبهشت 1400