خاطرات امروز+ یک سری توضیحات+چالش آرایشی
سلام بچه ها.
من رو ببخشید که چند روزی بود فعالیت نمیکردم.
من وبلاگم طی یک سری ماجرا مدتی مسدود شده بود که از محدودیت خداروشکر در اومد، ولی بعدش اصلا وقت نکردم پست بذارم.
خیلی ممنونم ازتون با این که یک مدت نبودم باز هم دنبالم کردید.
خیلی سوپرایزم کردید😍🥰🤩
راستی میکاپ آرتیست های سایت، اون هایی که به آرایش کردن علاقه دارید یک چالش براتون دارم.
با موضوع فصل ها. شما از بین فصل ها یک فصل که دوست دارید رو انتخاب کنید و یک میکاپ فانتزی و خلاقانه انجام بدید. بعد در وبلاگتون آپلود کنید و حتما به من کامنت بدید و بگید که در چالش شرکت کردید.
برای این که ایده بگیرید من خودم آرایش ها رو طراحی کردم و میذارم تا شما ببینید منظورم چیه. سعی کنید از روشون کپی نکنید، ایده بگیرید.
(به لباس هاشون توجه نکنید لازم نیست که مثل اون ها لباس بپوشید.)
بهار
تابستان
پاییز
زمستان.
برای این آرایش ها به چیز خاصی احتیاج ندارید. کرم پورد، رژ لب ۲ ۳ رنگ برای کشیدن گل وبرگ و... سایه چشم، خط چشم مدادی یا ماژیکی اگر دوست داشتید میتونید از وسایل دیگه مثل رژ گونه، هایلایتر، کانسیلر، کانتور و برنزر و پودر فیک و... هم استفاده کنید.
اگر بعضی از وسایل رو ندارید خودتون خلاقیت به خرج بدید. خیلی هم ارزشش بیشتره.
امروز روز خوبی بود چون تونستم به تمام برنامه ای که نوشتهام عمل کنم.
بیدار شدم، کلاس ها رو شرکت کردم.
ناهار خوردم و استراحت کردم.
کشو لباس هام رو خالی کردیم و دوباره از اول چیدیم.
بعدم رفتم کلا ادبیات خانم حسن نیا. خیلی معلم رو مخی.
یک درس رو میده بعد با این که بچه ها یاد نگرفتن هنوز ازش میگذره، باد یک درس رو که همه بار اول یاد گرفتن رو هی ۲۰ بار میگه. هی ۲۰ بار میگه هی ۴۰ بار میگه🤣😒.
یا وقتی سوال نمیکنیم میگه چرا اینجا اینقدر ساکته چرا کسی سوال نمیپرسه؟ حواستون نیست؟
بعد وقتی سوال میپرسیم میگه اه این رو هزار باااار توضیح دادم وای چرا گوش نمیدید و چه و چه و چه!
تکلیفش با خودش معلوم نیست بلاخره.
بعد هم رفتم حموم و تکالیف رو نوشتم.
خداروشکر موفق شدم به صورت پی دی اف درسال کنم.
راستی، موفق شدم قرآن رو تا آیه ۲۲۰ سوره بقره بخونم. خداروشکر سوره بقره داره تموم میشه.
بعدم مثل هر روز طبق برنامه ۲۰ دقیقه پیاده روی تو حیاط.
الان هم اینجام و دارم خاطره مینویسم..💜
راستی میراکولر ها، قسمت مرد ساده رو دیدید؟ دقت کردید فصل ۴ خیلی خوب نبود، فصل ۳ خیلی بهتر بود. میراکولر های خارجی هم همین نظر رو دارن. اول مرینت خانوم حماقت محض کرد و هویتش رو به آلیا گفت. شما رو به خدا اگر جاش بودید اونم در حالی که کسی ۱۰ سال دوستت بوده ۱ ثانیه دیگه ممکنه بدترین دشمنت باشه این حماقت رو میکردید؟
نه؟
جان من میکردید؟
بعدم کم شدن نقش کت نوار.
بعدم که لیدی باگ خانم هنوز نگهبان نشده برای خودش جانشین انتخاب کرد!
ای خدا.
فعلا هم که داره مثل خیمه هایی که تو محرم خوراکی نذری میدن معجزه گر خیرات میکنه. آدم مونده چی بگه.
خب در آخر بچه ها متاسفانه وبلاگ بهار جون از وبلاگ خاطرات زمستونی مسدود شده. خیلی وحشتناکه این موضوع. هر چی وبلاگ میزنه مسدود میشه و مدیریت اصلا آزادش نمیکنه😭