داستان وبلاگ من + تولد وبلاگ
۱ سال پیش امروز، ۱۰ سال و ۲۱ روزم بود. پشت کامپیوتر نشسته بودم و داشتم یک وبلاگ میخوندم. اسمش رو یادمه.
من به دستان خدا خیره شدم معجزه کرد
خانمی داستان بچه دار نشدنش رو مینوشت و در آخر بچه دار شد و تو نی نی وبلاگ هم پست گذاشت. برای من فضای نی نی وبلاگ جالب شد. این که یک نفر مسیر رسیدن به آرزوش، پستی بلندی و مانع های راه و در آخر رسیدن به آرزوش رو بنویسه و دیگران هم بخونن برام جالب بود. ۲ ۳ باری قبلش وبلاگ زده بودم ولی توشون چیزی ننوشته بودم چون موضوع و هدف خاصی نداشت. اما این بار من برای وبلاگ زدن هدف داشتم.
هدفم این بود که از وقتی خواهر برادر ندارم شروع کنم به وبلاگ نویسی، وقتی خواهر برادر دار شدم باز هم بنویسم و در آخر وقتی اون خواهر یا برادر به سنی که من توش خواهر برادر دار شدم رسید بدم وبلاگ رو بخونه. خب، اسم وبلاگ هم جور شد. اسم وبلاگ، یک جورایی یک چیز رویاییه. اسن وبلاگ وضعیت الان من نیست. اون وضعیتیه که دوست دارم داشته باشم.
هدفم این بود و هست که وبلاگم امیدی باشه برای بچه هایی که آرزویی دارن که رسیدن به اش دست خودشون نیست. بهشون بگم نا امید نشن.
و جمله من به دستان خدا خیره شدم معجزه کرد خیلی من رو به فکر فرو برد. چون حقیقته. بار ها شده. ۲ بارش رو خودم دقیقا یادمه که شب از خدا درخواست کردم و فردا اش یک اتفاقی افتاد که در اصل یک نشانه بود. یک پیام از سمت خدا که میگفت آرزوت رو شنیدم.
وبلاگ زدم. عکس گذاشتم، اسم انتخاب کردم، وبلاگم رو به قول نی نی وبلاگ خوشگل کردم و شروع به فعالیت کردم. پست اولم رو که نوشتم ساعت ۰۰:55 بود و وارد ۱۴ آبان شده بودیم اما خود وبلاگ رو ۱۳ ابان زدم. تا پست بذارم طول کشید. اولش همون طور که از پست اولم معلومه با فضای نی نی وبلاگ آشنا نبودم. فکر میکردم فقط برای مادر هاست که خاطرات بچه هاشون رو بذارن. ولی کم کم متوجه شدم اینطور نیست. اولش حتی اسمم هم نگفتم! ستاره بنفش بودم فقط.
روزی که وبلاگ زدم رو خیلی دوست دارم چون روز مناسبی بود. پر از مناسبت
ولادت حضرت رسول اکرم (ص) (۵۳ سال قبل از هجرت) و روز اخلاق و مهرورزی (۱۷ ربيع الأول)
ولادت امام جعفر صادق (ع) مؤسس مذهب جعفری (۸۳ ه.ق) (۱۷ ربيع الأول)
تسخیر سفارت آمریکا (۱۳۵۸ ه.ش) (۱۳ آبان)
روز ملی مبارزه با استکبار جهانی (۱۳ آبان)
روز دانشآموز (۱۳ آبان)
تبعید امام خمینی از ایران به ترکیه (۱۳۴۳ ه.ش) (۱۳ آبان)
بنای مسجدالنبی در مدینه (۱۷ ربيع الأول)
چیزی که بهش دقت کردم این بود که اون اوایل پست های درمورد نظافتم خیلی بیشتر دیده میشد.
وبلاگ نویسی واقعا تجربه خیلی خوبی بود. مثلا الان هیچوقت دیگه خاطره ۱۳ فروردین ۱۴۰۰، ۱۳ به در رو فراموش نمیکنم.
و در آخر، ارزشمند ترین فایده نی نی وبلاگ برای من این بود که الان کلی دوست خوب دارم. چه دوست هایی که تو زندگی واقعی با هم دوستیم، مثل بهار وبلاگ خاطرات زمستونی و چه دوست هایی که در زندگی واقعی نمیشناسمشون مثل نوه پدربزرگ (سپیده) و سانا
تولد ۱ سالگی وبلاگم مبارک
پ ن: امیدوارم نی نی وبلاگ به کد های بارشی گیر نده این ۱ بار رو😅