مدرسه رفتن . امتحان هدیه
سلام بچه ها آناهیدم.
امروز روز 18 ام از 40 روز آخره. اومدم خاطره امتحان هدیه و مدرسه رفتن رو بنویسم
من سه شنبه برای عکاسی فارغ تحصیلی (درست نوشتم؟) رفتم مدرسه و شبش آزمون تیزهوشان سال 1398 به 1399 رو دادم.
افتضاح بود! افتضاح! آزمون به اون آسونی رو 30 از 100 زدم چرا؟ چون بی دقتی کردم و یه گزینه رو تو پاسخ نامه اشتباه زدم و همینطوری جواب بقیه سوالات هم جا به جا زدم و...
من خیلی دلم سوخت که اونجوری شد. برای همین تصمیم گرفتم فرداش یعنی چهارشنبه برم مدرسه امتحان شبهه تیزهوشان بدم (ما چهارشنبه ها شبهه تیزهوشان داریم) و این تصمیم رو ساعت 2 شب گرفتم!
و فرداش رفتم مدرسه. با وجود این که وقت کم آوردم و 1 ورق از دفترچه دوم و 1 ورق از دفترچه اول (به دلیل بی دقتی) رو نزدم 73 درصد زدم.
درکل خیلی راضی بودم. خیلی هم خوش گذشت و تصمیم گرفتم از بعدش باز برم مدرسه.
چهارشنبه که رفتم مدرسه به خودم افتخار کردم. نه به خاطر آزمون نه. بلکه چون وقتی شایلی ازم پرسید خواهر برادر داری یا نه دیگه دروغ نگفتم.
گفتم نه و حتی وقتی گفت تنهایی تو خونه اذیت نمیشی گفتم اره ولی خب گربه دارم و... درگل جواب دادم
دیگه خجالت نکشیدم چون تو این 2 سال که نرفتم مدرسه به این درک رسیدم که اگر من خواهر و برادر ندارم تقصیر خودم نیست.
مقصرش من نیستم. همچنین اگر کسی داره هم احمقانه ترین کار اینه که به وجودش افتخار کنه! چون خواهر و برادر داشتن دستاورد خودش نیست! مادرش اون رو به دنیا اورده. خودش هیچ کار خاصی نکرده که افتخار کنه.
منم کار بدی نکردم که خجالت بکشم. و کاش زودتر اینو میفهمیدم.
من الان حدود 4 روزه که میرم مدرسه و فکر میکردم
شنبه امتحان هدیه دارم برای همین هدیه رو یک روز زودتر خوندم و صبح شنبه فهمیدم امتحان یکشنبه است.
هیچی دیگه. از 1 روز قبل امتحان هدیه رو تموم کردم. خود شنبه هم دوباره هدیه رو خوندم.
چند دقیقه قبل امتحان هم هدیه رو مرور کردم (نکات مهم رو هایلایت کرده بودم و فقط اونا رو میخوندم) و واقعا خیلی
عالی امتحان رو دادم و همه چی رو بلد بودم. خداروشکر.
راستی، ما بر سر آن عهد که بستیم هستیم هاااا
همچنان دارم درسم رو عالی میخونم...