𝓐𝓷𝓪𝓱𝓲𝓭 (◦•●◉✿اســماءالـهدی✿◉●•◦)𝓐𝓷𝓪𝓱𝓲𝓭 (◦•●◉✿اســماءالـهدی✿◉●•◦)، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
𝓜𝔂 𝓫𝓵𝓸𝓰𝓜𝔂 𝓫𝓵𝓸𝓰، تا این لحظه: 3 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره
𝓬𝓸𝓸𝓴𝓲𝓮 (𝓶𝔂 𝓬𝓪𝓽)𝓬𝓸𝓸𝓴𝓲𝓮 (𝓶𝔂 𝓬𝓪𝓽)، تا این لحظه: 3 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره
𝓕𝓪𝓽𝓮𝓶𝓮𝓱𝓕𝓪𝓽𝓮𝓶𝓮𝓱، تا این لحظه: 18 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره
𝐹𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅 𝓌𝒾𝓉𝒽 𝐹𝒶𝓉𝑒𝓂𝑒𝒽 𝒮𝒶𝓃𝒶𝐹𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅 𝓌𝒾𝓉𝒽 𝐹𝒶𝓉𝑒𝓂𝑒𝒽 𝒮𝒶𝓃𝒶، تا این لحظه: 2 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره
𝓒𝓸𝓸𝓴𝓲𝓮 𝓬𝓸𝓶𝓮𝓼 𝓽𝓸 𝓸𝓾𝓻 𝓱𝓸𝓾𝓼𝓮𝓒𝓸𝓸𝓴𝓲𝓮 𝓬𝓸𝓶𝓮𝓼 𝓽𝓸 𝓸𝓾𝓻 𝓱𝓸𝓾𝓼𝓮، تا این لحظه: 3 سال و 6 روز سن داره
𝓞𝓭𝓲𝓷 𝓬𝓸𝓶𝓮𝓼 𝓽𝓸 𝓸𝓾𝓻 𝓱𝓸𝓾𝓼𝓮𝓞𝓭𝓲𝓷 𝓬𝓸𝓶𝓮𝓼 𝓽𝓸 𝓸𝓾𝓻 𝓱𝓸𝓾𝓼𝓮، تا این لحظه: 1 سال و 11 ماه سن داره

داستان های خواهر بزرگ 13 ساله

بیاید دنیا رو رنگی کنیم🌈

دلم میخواد،

1401/3/15 19:41
240 بازدید
اشتراک گذاری

دلم میخواد چشمامو ببندم، وا کنم و ببینم ۲۷ خرداده

والا.

۲۷ خرداد روزیه که من از ۷ دولت ازادم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

سایهسایه
16 خرداد 01 9:57
دلم میخواد چشامو وا کنم ببینم امتحان فارسی فردا رو دادم 
امتحان فیزیک رو دادم
و الان ۲۴ ام  هست و من آزادم از همه چیز..،اونوقت میشه برم آمریکا 🥲🥲🥲
 
◦•●◉✿اســماءالـهدی✿◉●•◦
پاسخ
وای منممم.

امریکا ابوالفضل
سایهسایه
16 خرداد 01 10:11
ولی من که امتحان رو دادم (برگه هارو که کشیدن با مراقب دعوام شد🙂😐)
بعد تو حیاط همکلاسیم زارزار گریه میکرد پوکرنگاش کردم گفت ریدم😐 منم گفتم عیب نداره من بدتر😐😂
بعد بابام اومد دنبالم مامانمو غارتگر با خاله هام خونه بابابزرگم بودن تمیز کاری برای مراسم شب (مهمونی بود) بابام منو برد کتابفروشی 😂🙂
منم یه رمان و یه کتاب عطری برداشتم اومدم.🙂😬
(من یه دختر دایی همسن دارم با ۷ روز فاصله سنی😂)
بعد رفتم خونه گوشیمو روشن کردم زنگ زدم به همکلاسی سابقم اوشون گفتن دوتا سوال از امتحان پارسال بوده(منم زدم تو سرم که خاک تو سرم که نخوندم مامانم گفته بود بخون !)
بعدش مامانم اومد (قول داده بود بعد از ازمون هیچی نگه) نشست منو دعوا کرد که دختر داییت گفته سوال ۱۴ باید اینو با اون جمع میکردیم واز این حرفا..😐
شبش رفتیم بیرون
منم حالت تهوع از استرس داشتم رفتیم خونه بابا بزرگم دیگه تصور کن... همه انتطار قبولی داشتن ازم منم جرعت نداشتم بگم میخواستم غش کنم که.😅 همه هم یه مشاوره میدادن 😑
بعش اومدم خونه مامانم ادامه نطق که ان وضع درس خوندن نبود تو داشتی و..
فرداش داییم اومد خونمون (داییم که پایین گفتم عقدش بود با خانمش با پسر داییم تیزهوشانی بودن اون زمانا که تیزهوشان انداه کنکور بوده) منم وبلاگ زدم😂
از فرداشم رفتیم دنبال لباس برا عقد داییم😊
منم که ۷ کیلو لاغر کرده بودم 😂😂
دیگه نگم برات ۱۸ مرداد مثل برق و باد رسید 
من صبح پاشدم مامانم پرید جلوم بدو بریم سایت 
سایت بسته بود😐
یهو باز شد منم تا رو اسمم زدم چشام بسته بود 
گفتم ماماننننننن قبولللللللل شدمممم
بعد دوباره گفتم نه نشدم😐
دوباره گفتم چراااا شدم
باز نه😐
همینجوری تا بابام اومد نگا کرد گفت قبول شدی 
یکی از همکلاسی هام جهشی خونده بود و المپیادی و....از این حرفا با کلی دک و پز گفتم خدایا کاش میشد بفهمم این قبوله یا نه
خانم مدیرمون کد ملیشو همون لحظه فرستاد گفت نگا کن😐 البته الان دوستیم(همان جناب رو مخ) قبول شده بود 
دیگه نگم برات من دختر داییم ۱۰۰۰ تا ۱۰۰۰ تا تست میزد نتیجشم برام میفرستاد که اذیت کنه زنگش زدم حموم بود بعد ویس فرستاد
قبول نشدم 
منم آهنگ و عکس سمپادو استوری کردم😂😂🙂
تا یه هفته خر کیف بودم 
😂😂😂😂
 
◦•●◉✿اســماءالـهدی✿◉●•◦
پاسخ
وایییییی چه خاطره قشنگی داشتی سحر
سایهسایه
21 خرداد 01 12:42
سلام آناهید مهربون
خوب هستی 
عزیزم یه چیزی میخواستم بگم البته به خودم قول داده بودم چیزی نگم ولی به نظرم این نکته یادآوریش ضروریه!
نگاه کن الان شما تو یه دوره ی سرنوشت ساز هستی که خیلی برای تو و بیشتر همسن و سالات ارزشمنده و ۵ روز دیگه هم آزمون تونه! 
الان بهار چه بخوای چه نخوای استرس داره و سعی داره گند بزنه به حالت تا قشنگ خودش آروم بشه که اگه قبول نشد داغ قبول نشدن رو روی دل تو هم بزاره 
اون شاید نخونه و بیاد تورو هم با کامنتا و.... از خوندن بندازه و چه بسا تو اهمیتش ندی ولی ناخودآگاه رو ذهنت تاثیر میزاره و آشفته ات میکنه ممکنه حتی به جایی برسی که بگی نکنه حق با اون باشه😔 مثلا داری تست میزنی جوابایی که باید بهش بدی یادت میاد..
جو مدرسه ی ما پر از این آدماست 
مثلا میان تو حضوری سرو صدا میکنن تا نتونی بخونی و حتی تو موقع آزمون ها تو گروه پیام هایی به بهانه درس ولی با مضمون چت و،.. میدن🙄
ما یک همکلاسی داریم خیلی بلده خودشو افسرده جلوه بده وای من ۲۱۰۰ بار دور کردم حالیم نشد بعد منی که بار دوممه دارم دور میکنم استرس بهم وارد میشه 
پیشنهادم اینه کلا گوشیتو از دسترس خارج کنی یا نیای نی نی وب و هرجایی که اثری از اوشون هست و اگه تو تایم استراحت نیاز ضروری به نت داشتی نیای دنبال پیامای اون و...
امیدوارم انرژی منفی آدمایی مثل دختر دایی من که گفتم قبلا چجوریه و بهار و صدتا آدم بد و... روت اثر نزاره و با اینکه شهرامون جداست ولی هم مدرسه ای بشیم❤
◦•●◉✿اســماءالـهدی✿◉●•◦
پاسخ
دقیقا عزیزم حرف هات واقعا درسته من بهه شدت باههات موافقم و خیلی ممنونم که بهم گفتی. درضمن حتما بهه حرف هات گوش میدم و قطعا تا روز امتحان سعی میگم از بهار و همه حواشی دور باشم کهه البته بهترهه ادم همیشه از انجور ادما دور باشه نه فقط 5 روز مونده به تیزهوشان. درکل ممنونم از راههنماییت.

من مازندران بابلم. ولی اخه سایه نه تنهها شههرامون جداست بلکه تو سال دیگهه مدرسهه نمیری. 12 امی
سایهسایه
21 خرداد 01 21:07
با کمال تاسف مودونم💔💔💔😭😭
حیفه از مدرسمون برم🥲🥲💔
◦•●◉✿اســماءالـهدی✿◉●•◦
پاسخ
ارهههههههه.
بعدش میخوای بری کدوم دانشگاه؟