𝓐𝓷𝓪𝓱𝓲𝓭 (◦•●◉✿اســماءالـهدی✿◉●•◦)𝓐𝓷𝓪𝓱𝓲𝓭 (◦•●◉✿اســماءالـهدی✿◉●•◦)، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره
𝓜𝔂 𝓫𝓵𝓸𝓰𝓜𝔂 𝓫𝓵𝓸𝓰، تا این لحظه: 3 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره
𝓬𝓸𝓸𝓴𝓲𝓮 (𝓶𝔂 𝓬𝓪𝓽)𝓬𝓸𝓸𝓴𝓲𝓮 (𝓶𝔂 𝓬𝓪𝓽)، تا این لحظه: 3 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره
𝓕𝓪𝓽𝓮𝓶𝓮𝓱𝓕𝓪𝓽𝓮𝓶𝓮𝓱، تا این لحظه: 18 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره
𝐹𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅 𝓌𝒾𝓉𝒽 𝐹𝒶𝓉𝑒𝓂𝑒𝒽 𝒮𝒶𝓃𝒶𝐹𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅 𝓌𝒾𝓉𝒽 𝐹𝒶𝓉𝑒𝓂𝑒𝒽 𝒮𝒶𝓃𝒶، تا این لحظه: 2 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره
𝓒𝓸𝓸𝓴𝓲𝓮 𝓬𝓸𝓶𝓮𝓼 𝓽𝓸 𝓸𝓾𝓻 𝓱𝓸𝓾𝓼𝓮𝓒𝓸𝓸𝓴𝓲𝓮 𝓬𝓸𝓶𝓮𝓼 𝓽𝓸 𝓸𝓾𝓻 𝓱𝓸𝓾𝓼𝓮، تا این لحظه: 3 سال و 7 روز سن داره
𝓞𝓭𝓲𝓷 𝓬𝓸𝓶𝓮𝓼 𝓽𝓸 𝓸𝓾𝓻 𝓱𝓸𝓾𝓼𝓮𝓞𝓭𝓲𝓷 𝓬𝓸𝓶𝓮𝓼 𝓽𝓸 𝓸𝓾𝓻 𝓱𝓸𝓾𝓼𝓮، تا این لحظه: 1 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

داستان های خواهر بزرگ 13 ساله

بیاید دنیا رو رنگی کنیم🌈

_1

1402/6/25 11:18
323 بازدید
اشتراک گذاری

تابستون 1401 بود و یکی از مسائل خیلی جنجالی بحث گشت ارشاد بود که یکم فعال تر شده بود. 

مثلا دو تا کمپین مجازی استوری رو یادمه که یکیشون مخالف ححاب اجباری هستم بود و اونیکی من محجبه و مخالف گشت ارشادم. 

و این بحثا از خیلی وقت قبل از روزای 22 تا 25 شهریور بودن. 

به حدی که ما تو دو سه روز اخر تیر یادمه که تو صهاشهر با فامیلامون دربارشون حرف میزدیم یعنی دو ماه قبل از مهسا. 

روز بعد از تولدم تو بیست و دوم شهریور بود که کم کم خبرا رسید که یه دختره رو گشت ارشاد گرفته و الان دختره تو کماست. میگفتن هوشیاریش رو دو و حتما میمیره. یه عکسی هم ازش خیلی مشهور شده بود که رو تخت بیمارستانه. 

اونموقع خیلی ذهنم درگیر نشد، فقط یادمه گفتم نه بابا نمیمیره مگه الکیه. 

ولی 25 شهریور سال پیش بود که یکهو همه جا منفجر شد با یه خبر

یه دختر بیست و دو ساله رو گشت ارشاد گرفته و کشته شده. 

پسندها (4)

نظرات (9)


25 شهریور 02 12:02
وای من دقیقا اون روزا رو یادم میاد
تو این یک سال خیلی سختی ها کشیدیم و واقعا یه سال مثل برق و باد گذشت خیلی خیلی زود اصلا نفهمیدیم چطوری گذشت.....
◦•●◉✿اســماءالـهدی✿◉●•◦
پاسخ
حرف دل من. 
امروز روز فراخوانه و یک ساعت از ساعت فراخوان میگذره. فعلا چیزی نشده. یا تگر شده خبرش نرسیده. 
فکر نکنم اتفاقی بیوفته
مگر در حد شعار دادن سر مزار تو خود سقز. یا حالا سر مزار کشته شده ها از شهرای دیگه
𝙵𝚊𝚝𝚎𝚖𝚎𝚑
25 شهریور 02 12:12
خواهر بابا اینا شعارم نمیدن... الان میرن سرخاک همین مرحومه دست و جیغ و هورا🗿 یکیم نیست بهشون بگه بابا یکم گودرتمند باشین خبرتون، میخواین قیام کنین مثلا اوشگولا🗿🤏🏿
◦•●◉✿اســماءالـهدی✿◉●•◦
پاسخ
البته شاید این مدل عزاداری کرداس.. نمیدونم. 
قیام چیه بابا این که مسخره بازیه
AvaAva
25 شهریور 02 13:26
روزی که مرد من باغ داییم بودم با خانواده یهو مامانم برگشت گفت اون دختره مهسا هم فوت شد و من یکی دو روز بعدش فهمیدم قضیه از چه قراره
تو یه کمپین اینستایی هم به اسم گرشاد شرکت کردم همون موقع ها برای شناسایی مکان های گشت ارشاد بود و توی پیجشون اعلام میشد تا کسی اون طرفا نره
باورم نمیشه به همین زودی یه سال گذشت..
◦•●◉✿اســماءالـهدی✿◉●•◦
پاسخ
اوهوم.. کمپین های اینستاگرام رو یادمه. 
گرشاد رو هم یادم اومد. حتی فکر کنم اپلیکیشن هم داده بود بیرون
AvaAva
25 شهریور 02 14:02
نمیدونم زیاد یادم نیست

25 شهریور 02 22:13
آناهید الان از بیکاری داشتم وبلاگ تورو زیر و رو میکردم😂
به پست های سال قبل ات نگاه میکردم
و گفتم کاش منم اون زمان نینی وبلاگ بودم همراه شماها بودم😁ولی خب من از بهمن سال قبل اینجام
◦•●◉✿اســماءالـهدی✿◉●•◦
پاسخ
بیکاری درد مشترک😅
وای اره ای کاش. خیلی ما روزای خوبی داشتیم اینجا. از بحثای نیمچه سیاسی آبان و آذر بگیر تا دعوا با بهار 

25 شهریور 02 23:15
میگم اون موقعی که بهار اینجا بود شماها چیا کشیدید😂مطمعنا اگه منم اون موقع بودم از فحش هاش چندتا میشنیدم😂کاش منم بودم تو اتحاد نی نی وبلاگی
◦•●◉✿اســماءالـهدی✿◉●•◦
پاسخ
اصلا نگران نباش خواهر. بهار همیشه هست😂 کاربریم نداره ها ولی به عنوان مهمان هرازگاهی یه کامنتی میذاره. هیچ بعید نیست تو رو هم مستفیض کنه با فحش هاش
♫ღP͟͟͟͞͞͞a͟͟͟͞͞͞n͟͟͟͞͞͞i͟͟͟͞͞͞s͟͟͟͞͞͞a͟͟͟͞͞͞ღ♫♫ღP͟͟͟͞͞͞a͟͟͟͞͞͞n͟͟͟͞͞͞i͟͟͟͞͞͞s͟͟͟͞͞͞a͟͟͟͞͞͞ღ♫
26 شهریور 02 16:20
سختیش برای من مدرسه و اون بمبا بود الحمد 
مدرسه منو بچه های فامیل تنها مدارسی تو منطقه مون بود که گاز او دو نزدن
خیلی سخت بود تو سعادت ابا ما پیش دختر خالم بود تیراندازی میشد و یکیش خورد به نرده
دختر خالم تا چندروز حالش گرفته بود
♫ღP͟͟͟͞͞͞a͟͟͟͞͞͞n͟͟͟͞͞͞i͟͟͟͞͞͞s͟͟͟͞͞͞a͟͟͟͞͞͞ღ♫♫ღP͟͟͟͞͞͞a͟͟͟͞͞͞n͟͟͟͞͞͞i͟͟͟͞͞͞s͟͟͟͞͞͞a͟͟͟͞͞͞ღ♫
26 شهریور 02 16:21
پریناز اره تو خیلی دیر اومدی
نی نی وب برای خودش اینستاگرامی بود🙌🏻
اصن پست گذاشتن رقابتی بود
از بهارم نگم راحت تره
چون الان ببینه داریم حرف میزنیم دربارش میاد و میکه من کاریتون ندارم
شما فلان میکنید