..
نفس بکش هرکی ندونه من میدونم که نفس خیلیا از این به بعد به نفسای تو بنده پس نفس بکش و شاید حتی نفس های ایران ایران دیگه نمیتونه دیگه تحمل نداره. دوباره نه. لطفا نفس بکش.
یا مهدی..♡
. . اقا مبارک است ردای امامتت ای غایب از نظر، به فدای امامتت ...
همانا بازگشت همه به سوی مدرسه است
اقا نمیخواممممم عههه هفت صبح باید پاشیم دوبارهههه به مدت نه ماااااه چرااااا
_۲
خبر "به اصطلاح کشته شدن" مهسا امینی رسید و چه زود همه جا رو پر کرد. تو چشم به هم زدن هر شبکه اجتماعی پر شده بود از این خبر و پیرو اون، خبر هایی از جزئیات ماجرا به درست یا غلط. و راست و دروغ قاطی شده بود و جو کشور خیلی بد بود. از اون روزا دو تا کمپین یادمه.. گیسوبران و روسری سوزان. یه عالمه نقاشی و طرح گرافیکی یادمه: پرچم با طرح مو، نقشه کشور با صورت یه زن(و گاهی مهسا) و زنی که یه اخوند رو با موهاش دار زده و.. یک اهنگ یادمه که فکر میکنم قبل از مهر خونده شد، بلاچاو خاک این گندم تو خیابونه خوشه خشم منو تو تشنه بارونه حق ما کم نیست، زانوی غم نیست قلب ما که دور از هم نیست ...
_1
تابستون 1401 بود و یکی از مسائل خیلی جنجالی بحث گشت ارشاد بود که یکم فعال تر شده بود. مثلا دو تا کمپین مجازی استوری رو یادمه که یکیشون مخالف ححاب اجباری هستم بود و اونیکی من محجبه و مخالف گشت ارشادم. و این بحثا از خیلی وقت قبل از روزای 22 تا 25 شهریور بودن. به حدی که ما تو دو سه روز اخر تیر یادمه که تو صهاشهر با فامیلامون دربارشون حرف میزدیم یعنی دو ماه قبل از مهسا. روز بعد از تولدم تو بیست و دوم شهریور بود که کم کم خبرا رسید که یه دختره رو گشت ارشاد گرفته و الان دختره تو کماست. میگفتن هوشیاریش رو دو و حتما میمیره. یه عکسی هم ازش خیلی مشهور شده بود که رو تخت بیمارستانه. اونموقع خیلی ذهنم درگیر نشد...
روزشمار
بی مقدمه بگم که سیصد و شصت و پنج روز گذشته خوب نبود. ولی مو به مو یادم مونده. از اهنگا، عکسا، قطعی اینترنت، تلویزیونی که بیست چهار ساعته روشنه، روز اول راهنمایی که نرفتم مدرسه، صدای تیر اندازی از دانشگاه نوشیروانی. لایو های پدر مادر مهسا امینی، شهیدای امنیت. اون روزا اینقدر ضرب اهنگ تندی داشتن که باورم نمیشه یه سال گذشت. و خب تجربه جالبی بود تجربه اولین شبهه جنگ داخلی (شبهه جنگ چون خیلی ادم تو خیابونا نبودن و گسترده نبود) برای همین از امروز شروع میکنم و هر دو سه روز از حال و هوای همون تاریخ در سال گذشته مینویسم. که ثبت بشه برام هر چی دیدم و شنیدم و حس کردم.
یا حسن مولا
. . . گفت امام حسین کوهی از غصه داشت ولیکن رباب داشت ... اما امام حسن .. تنها میانِ خانه و تنها میانِ شهر زخم زبانِ همسر و زخم زبانِ شهر💔😭)) #شهادتامامحسنعلیهالسلام ...
اولین پست سیزده سالگی
اینم از اولین پست سیزده سالگی . . . چقدر همه چی زود میگذره ها، باورنکردنیه که سومین تولدیه که در کنار نی نی وبلاگ میگیرم... 💜 حرفیم ندارم نوشتنمم نمیاد، فقط این که خیلی فرصت های خوبی تو این سایت برای همصحبتی با ادمای خوب داشتم، خیلی تجربه های خوبی کسب کردم و.. همین دیگه. ممنونم از شما، از نی نی وبلاگ و نی نی وبلاگیا. ...
کین سیاوش، یک داستان آشنا
در شاهنامه، قسمت پهلوانان، داستان سیاوش و به دنبال اون داستان کین سیاوش، یک سناریوی تأمل برانگیز وجود داره.. سیاوش که شاهزاده ایران و فرزند کی کاووس پادشاه ایرانه، یک جوان انسان و انسان دوست که دست پرورده رستم و زال هم هست، به علت دسیسه چینی های نامادری خودش سودابه و بی خردی پدرش که حرف های همسرش رو باور میکنه، از ایران فراری میشه و به توران زمین که سرزمین دشمن بوده پناه میبره. در اونجا هم مثل ایران، سیاوش بسیار محبوب مردم و درباریان میشه، به خصوص محبوب پادشاه توران افراسیاب و وزیر دانای افراسیاب که پسرعموش هم هست، پیران. به طوری که هم پیران و هم پادشاه توران زمین دخترانشون رو به سیاوش میدن و حتی پادشاه یک تکه زمین کشور ...